جدول جو
جدول جو

معنی قلعه عراق - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه عراق
(قَ عَ اَ بُلْ مَ)
مرج قلعه عراق، جائی است به بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). موضعی است در بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است. و گویند آن دهی است پائین حلوان عراق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ بَ بَ)
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعۀ زراس شهرستان اهواز، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قلعۀ زراس. موقعجغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 105 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ را)
نام قلعه ای از نواحی قزوین. (معجم البلدان) ، بچۀ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ زَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز. این بخش در شمال خاوری شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به کوه دین راک، از جنوب به رود اندکان، از خاور به کوه بیلوان و از باختر به تل کنار. موقع طبیعی بخش کوهستانی و هوای آن سردسیری و سالم است. سلسلۀ جبال عوده در شمال این بخش واقع شده است. رود خانه مهم بخش روداندکان است که از کوه شه سرچشمه گرفته و پس از مشروب نمودن اراضی به دشت گل منتهی میشود. تابستان بواسطه گرمای شدید اکثر سکنۀ بخش به ییلاق میروند. محصول عمده آن غلات، لبنیات، حبوبات وشغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. این بخش از 26 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6300 تن است و مرکز آن آبادی قلعۀزراس است. و راههای بخش عموماً مالرو و صعب العبور است. ادارات دولتی بخش که در آبادی قلعۀ زراس برقرارند عبارت است از: بخشداری، شهرداری، دسته ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن. این ده سه دبستان و در حدود ده باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ بَ)
قلعه ای به فلسطین. (منتهی الارب). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا نُ خَ)
قلعه ای است بر فرات. (منتهی الارب). شهری است بر رود فرات ازآن زباء، و خواهر او شهری در مقابل آن داشت بنام عدان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ تَپْ پَ)
قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن بنی النجار از خزرج، در صقعالقبله از آل النضر، از قوم انس بن مالک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَبْ با)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 13هزارگزی جنوب دزفول و 11هزارگزی جنوب اتومبیل رو شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ شَ رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال باختری مالرو فریمان به پاه قلعه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 38 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
قلعه ای است به دمار از یمن. (منتهی الارب). از دزهای دمار است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلعه ای است عظیم و محکم در دامن کوه افتاده است. (از قلاع روم) (نزهه القلوب 3:99)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سُ)
از دههای کوهسار است در مازندران. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 172)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 46هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 170 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و جوال و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دَ)
ده کوچکی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 33 هزارگزی جنوب باختر سوریان و 18 هزارگزی شوسۀاصفهان به شیراز. سکنۀ آن 45 تن است. این قریه را زرگاه نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
قلعه ای است ویران بر فرات، از آن است موبد خلیل بن ابراهیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قلعه ای قدیمی در جنوب منطقه ی بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی